می خوام از دوست داشتن بگم....
می خوام از دوست داشتن بگم از دوست داشتن تو و خودم بگم دوست داشتن برای من یه واژه بود مثل موج تو دریا سرگردون بود به وقت تنهایی سراغش میرفتم وقت خوشی فراموشش می كردم تو روزای ابری پشت پنجره واسی آدم برفی بیچاره دل می سوزندم چون خودمو مثل اون تو حصار می دیدم وقت بهار دنبالت می گشتم دنبال ادای دوست داشتن گلها زیر بارون می رقصیدم اما هیچی ازش نمی فهمیدم اما با اومدن تو همه چیز عوض شد رنگ گلها خواب زندگی رنگ دیگی شد دفتر مشقم هر شب با اسم تو پر شد رنگ نقاشیام رنگ چشمای تو شد شبا تو خواب رویای من نوازش دستهای گرم تو شد تو خواب و بیداری تو زندگی و رویا فقط یه آرزوی كوچیك دارم یه آرزوی كوچیك و محال دارم منبع:http://aberanesepide.mihanblog.com/
نظرات شما عزیزان: